تاريخ : سه شنبه 16 تير 1393برچسب:☻چشم زخم☻, | 23:44 | نويسنده : samira73

من تا زمانی که این بلا سرم نیومده بود به چشم زخم اعتقاد نداشتم تا این که یه روز با خواهرم رفیم جای اونجا دو تا خواهر هم بودن ما هم از روی ادب سلام و احوال پرسی کردیم

چند مین منتظر مسئول  بودیم که یک دفعه یکی از خواهرا گفت: وااااااااااای چش اینو نگا مزه ی پایین چشمش از مزه های بالا پشم من بلندتره  اون یکی خواهرم تایید میکرد

منم چیزی نتونستم بگم سرمو انداختم پایین

مسئولم اومد کارمونو انجام دادیم اودیم خونه چشتون روزه بد نبینه شب شد خوابیدم روزه بعد صب که پاشدم چشمم شده بود این هوااااااااا

شبیه کره ی ها شده بودم

این شد که فهمیدیم چسم زخم هم هس


برچسب‌ها:
صفحه قبل 1 2 صفحه بعد